زاد روز مامان
من از اینکه سی ساله هستم حظ می کنم.سی سال زندگیم را مثل مشروب خوشمزه می نوشم.سی سالگی سن زیبایی است، سی و یک سال و سی و دو سال و سی سه و چهار و پنج همه زیبا هستند. برای اینکه آدم احساس آزادی می کند.احساس می کند یاغی شده است، برای اینکه اضطراب انتظار تمام شده، غم سراشیبی هم هنوز شروع نشده. احساس روشنی می کنیم. عاقبت در سی سالگی حس می کنیم که مغزمان کار می کند. اگر در آن سن، مذهبی هستیم، دیگر مذهبی هستیم. اگر به خدا اعتقاد نداریم، نداریم. اگر شک و تردید داریم بدون خجالت شک و تردید داریم.از تمسخر جوانها واهمه نداریم چون ما هم جوان هستیم. از سرزنش بزرگها وحشت نداریم چون ماهم آدم بزرگ هستیم. از گناه نمی ترسیم چون درک کرده ایم که گناه فقط یک نقطه نظر است.از اطاعت نکردن وحشت نداریم برای اینکه فهمیده ایم اطاعت کردن کار احمقانه ای است. از تنبیه نمی ترسیم چون به این نتیجه رسیده ایم که دوست داشتن عیب نیست. وقتی قرار است عاشق شویم می شویم، وقتی از هم جدا می شویم، آنرا با منطق قبول می کنیم. دیگر نباید به معلم و مدرسه و کشیش حساب پس بدهیم و بس.
نوشته ای از اوریانا فالاچی
من اين حس قشنگ سي سالگي رو خيلي دوست دارم، البته 32 سالگي رو. و طعم شيرين 32 سالگي رو در دومين سال مادر بودنم ميچشم.
تنها عكسي كه آريا آروم نشسته
كيك شماره 2 تولد مامان از نظر آريا خوب تزئين نشده بود پس تصميم گرفت يه دستي به سر و روش بكشه
اين كيك زيباتر شد!
اين روزهاي دوست داشتني كه رنگ و بوي عيد رو با خودش مياره براي من حال و هواي عجيبي پيدا كرده. تقريبا يك ماهه كه دارم خونه تكوني ميكنم و فقط يكي از اتاق خوابهارو شروع كردم ولي هنوز تموم نشده. علتش هم كاملا مشخصه. اشتباه از خود من بود كه اتاق خوابي كه براي توقيف اموال خطرناك و جذاب ،"البته براي آريا" رو براي شروع انتخاب كردم و نتيجه اين شد كه هر دفعه كه خواستم كار كنم سر و كله يه فسقلي شيرين پيدا شد و هر دفعه با ذوق زياد و خنده هاي بلند از ديدن اين همه وسيله جذاب به طرف يكي از اين اشياء گاها قيمتي و گاها خطرناك حمله ور شد، من مطمئنم توي دلش ميگفته: " من و اين همه خوشبختي محاله ". القصه كه اتاق خواب مذكور هنوز هم به سر انجام نرسيده و من فقط وقتي سلطان كوچولو خوابيده ميتونم به امور خونه تكوني برسم كه معمولا تا اين اتفاق نادر و ميمون رخ بده من طوري از نفس افتادم كه ديگه ناي انجام كارهايي از اين دستو ندارم.
اما دلبرك شيطون من گاهي هم خيلي ساكت و مظلوم دراز ميكشه و به تلويزيون نگاه ميكنه. دارم تحقيق ميكنم ببينم ستاره سهيل در اين مواقع رويت ميشه يا نه؟!!!
و گاهي هم ميشينه و برنامه مورد علاقه اشو كه پيامهاي بازرگانيه ميبينه:
وقتي بابايي ميخوابن آريا خيلي رعايت ميكنه و وقتي به سمت بابا جونش ميره همه جوانب احتياط رو در نظر ميگيره كه بابا جان بيدار نشه كه يك وقت عينكشو از پسرك پس بگيره و خيلي سريع عينكو به چشمش كه نه به گردنش ميزنه و الفرار
آقاي دكتر آريا داره عروسك نوستالژي مامانو كه حدود 25 سالي سن داره از لحاظ سلامت چشم معاينه ميكنه كه در صورت لزوم براش عينك تجويز كنه كه البته من فكر ميكنم بعد از معاينات آقاي دكتر عروسك بينواي عزيزم نياز به پيوند چشم پيدا كنه!
اين همه از هنرهاي پسرك گفتم ولي يادم رفت به هنر عكاسيش اشاره كنم. اين اولين عكسيه كه آريا از خودش، اصلاح ميكنم از يكي از چشم هاش گرفته . اميدوارم هميشه دريچه دوربين نگاهش به بهترين مناظر و زيباترين لحظات باشه و همه ثانيه هاي عمرشو با خوشبختي طي كنه.آمين