بهار آمد سلام آورد مستان را
خورشيد خنديد
صبح شده باز
پاشو پاشو
كودك ناز
كي ميخنده؟
عمو نوروز .
كي ميرقصه؟
حاجي فيروز.
چلچله ها بر ميگردن
مژده ميدن عيد نوروز.
اين همون سبزه است كه ميگن سواره ميرود.
سوم فروردين ماه و مستند شعر بالا مبني بر برگشتن چلچله ها. البته ده دقيقه براي گرفتن عكس واضح تر تلاش كردم ولي نتيجه اي بهتر از اين عايدم نشد.
نوتلاي مامان روز 29 اسفند 500 روزه شد و آخرين روز سال 93 رو براي هميشه به ياد ماندي كرد. و خوب مسلما روز آخر سال كيكي زيباتر از اين جام نوشيدني واژگون نميشد پيدا كرد.
آريا و بابا جون كه اميدوارم هر دو سالم و سلامت تا زماني كه نفس توي سينه دارم كنارم بمونن.
و اينم چند تا عكس از آريا كنار سفره هفت سين.
كل مدت ميخواست سفره رو بهم بريزه ولي نميتونست. تقريبا همه ظروف هفت سين قسمتي از اموال توقيف شده از دست آريا هستن و ديدن كل اين گنجينه كنار هم براي آريا بسيار وسوسه كننده بود ولي نشستن روي صندلي بدون حفاظ كارو براش سخت ميكرد و به كشيدن ترمه زير قرآن قناعت كرد.
اين هم نطق سال نو آريا براي مامان و بابا.كه قسمت عمده اش عبارت بيزو بيزو بود. حالا منظورش چي بود ما كه نفهميديم.
اين هم دو تا عكس از واپسين روزهاي سال 93 در منزل ماماني جون. بچه ام خيلي مودب و با شخصيت نشسته.