آریاآریا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

مادرانه برای آریا

پسر ميشود!!

دلبرك زيباي ماماني، شير مرد كوچولوي من 13 ماهه شدنت مبارك. عزيزترينم به همين زودي يك ماه ديگر از روزهاي قشنگ وجود نازنينت در زندگي مادر گذشت و من هر روز بيشتر از روز قبل عاشق نفسهاي مهربانت ميشوم. دردانه من محبتي كه چشمان پاك و زلالت دارد بي همتاست و همين نگاه معصومت براي من دريچه بهشت است. چه كسي ميگويد مادر بعد از مرگش به بهشت خواهد رفت؟ براي من بهشت همان نگاه هاي زلال و بي رياي توست براي من بهشت لحظه هاييست كه تو را در آغوش ميكشم و تو به آرامي گونه ام را ميبوسي. براي من بهشت همان لحظاتي است كه تو آرام پاهايم را ميگيري و ميگويي "مامان مامان" تا كمي در آغوشم جا بگيري و من عاشق اين مكالمه تك كلمه ايه ساده تو هستم. پسركم...
9 آذر 1393

خبر آمد خبري در راه است!!

اولين خاطره شيرين حضور آريا: اسفند 1391 : صبح كه بيدار شديم بياييم سر كار شروع به كشيدن روتختي ميكنم يكم سرم گيج ميره، سرگيجه اي كه تا حالا تجربه نكرده ام. با خودم ميگم شايد از گرسنگي اول صبح باشه شايدم فشارم افتاده .   اين موضوع يكي دو بار ديگه هم تكرار ميشه و من ميبينم هر وقت هر دو دستمو با هم بالا ميبرم دچار سرگيجه ميشم!!جل الخالق اين ديگه چه درديه . اين ماه براي منظم شدن دوره هام قرص ميخورم و دكتر براي برسي وضعيت سلامتيم سونو نوشته. ميريم و سونو انجام ميشه و خوشبختانه مشكلي نيست احتمال تنبلي تخمدان مطرحه .   با اينكه قرص ميخورم خبري نيست و اين منو مشكوك تر ميكنه! براي بررسي نتيجه سونو ميرم م...
13 شهريور 1393

baby sleep noise

الآن آریارو با التماس و کلی کلنجار خوابوندم، یاد چند ماه پیش افتادم، وقتی هنوز خوابش منظم نشده بود. یه شب بعد از کلی تلاش برای خوابوندنش کم مونده بود هلاک بشم. خستگی بعد از زایمان  و بیخوابی های شبانه طاقتمو تمم کرده بود ساعت سه و نیم بعد از نصف شب بود، آریا گریه میکرد و نمیخوابید، گشنش بود ولی از خوردن امتناع میکرد، نوید هم خوابیده بود، احساس درماندگی میکردم کم مونده بود اشکم دربیاد، هرچقدر تلاش کردم که شیر بخوره یا بخوابه نتیجه ای نداشت. صبح همون روز آریارو حموم کرده بودم و سشوار هنوز روی زمین بود، یه لحظه یادم افتاد که بچه ها با صدای سشوار آروم میشن، با ناامیدی رفتم و سشوارو روشن کردم.آریا یه لحظه ساکت شد بعد انگار یه آرامش عمی...
26 ارديبهشت 1393

خرید سیسمونی

وقتی یه خانم متوجه میشه بارداره به خصوص اگه بچه اولش باشه برای خرید خیلی سردرگم میشه به همین خاطر تجربه های مامانای دیگه میتونه کمی از پیچیدگی موضوع کم کنه تجربه های من از این قراره: در زمینه خرید لباس: 1.ترجیحا جنسای خارجی بخرید کیفیتشون خیلی بالاتره مخصوصا برای لباس راحتی که بیشتر تن بچه است. 2.در صورتی که از اعضای خانواده تون قد بلند دارید سرهمی برای بچه نخرید من که هرچی سرهمی برای پسرم خریده بودم تنش نشد. اگه از نامرتب دیده شدن مانتو ناراحت میشید (علت اصلی خرید سرهمی مرتب بودن ظاهرشه) میتونید بادی آستین دار و شلوار بخرید از زیرم زیپوش رکابی تنش کنید. 3.هر از گاهی بدون توجه به سایز لباسی که خریدید لباسو تن بچه چک کنید. یه...
27 فروردين 1393

تجربه من از مامای دولا (ماما خصوصی) و خاطره زایمان

برای هر خانمی بارداری و زایمان یکی از پر استرس ترین مراحل زندگیشونه. در حال حاضر هم معمولا این تجربه یک یا نهایتا دو بار برای هر خانمی اتفاق میافته. من تجربه خودمو از مامای دولا مینویسم تا مادرای عزیز، بتونن یه تصوری از این امکان جدید داشته باشن. متاسفانه سال گذشته بیمارستان خصوصی زنجان افتتاح نشده بود و همه مجبور بودن بیمارستان دولتی بستری بشن در نتیجه امکان سزارین انتخابی هم منتفی بود. البته من دلم میخواست به روش طبیعی زایمان کنم ولی دلم میخواست از امکانات بیمارستان خصوصی استفاده کنم که قسمتم نشد. کلاسای آمادگی برای زایمان شرکت کرده بودم و همونجا با طرح مامای دولا آشنا شدم و با توجه به اینکه بیمارستان خصوصی هم نبود تصمیم گرفتم از ...
25 فروردين 1393
1