آریاآریا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه سن داره

مادرانه برای آریا

عاشق مرده

نشستی یه  دسته کاغذ از سررسید با کمک بابا جدا کردی مثل یه دفترچه کوچیک شده میگی میخوام برا خاله ام کتاب بنویسم عکس جلدش هم شبیه کتاب دلقک تو (عقاید یک دلقک) باشه. عکسش رو نقاشی کردی بعد میگی اسم کتاب عاشق مرده است. حالاتوش چی بنویسم؟ میگم نمیخوای بگی "یکی بود یکی نبود؟". میگی نهههه این کتاب بزرگتراست . بعد میگی بنویس آنچه میخواهی در درون توست . خلاصه دو تا قصه گفتی و آخرش هم گفتی بنویس نویسنده و تصویرگر آریا احمدی 😀
24 تير 1399

هری پاتر

تو قطار برگشت نشسته بودیم که گفتی مامان هری پاتر خوابیده . جهت نگاهت رو دنبال کردم دیدم یه نوجوان با عینک گرد تو ردیف های پشت سری نشسته   موقع پیاده شدن هم یهو برگشتی گفتی مامان هری پاتر بیدار شد . ...
11 دی 1397

آریا و خاله

خانواده کوچولوی ما درگیر مساله رفتن خاله پریناز شده. آریا با این وابستگی عجیب و غریبش بیشتر از همه. تا رفتن خاله سه ماهی فرصت داریم ولی خاله جون هفته گذشته رفت مشهد و آریا تمام مدت ذهنش درگیر برگشتن خاله اش بود. یه روز که عصبانی بود گفت : من با خاله ازدواج میکنم بعد خونه رو تارن عنکبوتی میکنم نتونه تکون بخوره .
25 آذر 1397

واژه سرایی 3

نوتلا جونم هنوزم از حرف زدنت نمک میباره برای نمونه مشغولاتو نوشتم = مشقامو خوب نوشتم جوجه جیجیغ = جوجه تیغی پنگوینگ = پنگوئن رق و برق = رعد و برق   همراه مامانی سریال شهرزاد نگاه میکنی و آهنگ های آخرش حفظ شدی اسمار = افسار    ادامه: خرس بطبی: خرس قطبی نافدون = ناودون فتل = هتل هاچین و واچین نمیتونی ورچین  باکریتی = باکتری   ...
9 آذر 1395