آریاآریا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

مادرانه برای آریا

عبوکرخانم

یه بنای قدیمی تو سلطانیه دیدی میگی این چیه؟ بابا میگه کبوترخانه. از فرداش پیله کردی که عبوکر خانم این . عبوکر خانم اون   عبوکر خانم بچه داره؟ ماجرای ما و زالزالک ادامه داره به این ترتیب که میپرسی: مامان زالقالک وحشی منو گاز میگیره؟ میگم نه میگی پس زالقالک وحشی منو نیش میزنه؟ میگم نه میگی پس منو چیکار میکنه ؟  رفتیم سوپر مارکت اصرار میکنی که کلم بروکلی میخوای . با اولین گاز قیافه ات به هم میریزه که من کلم بلوکلیک دوست ندارم. بعدا هم میگی من کلم بروخلی نمیخوام  ...
19 آبان 1397

مرد افکن

آریا : مامان من از خورشید اومدم؟ من: از خورشید؟ آریا : آره وقتی کوچولو بودم با پرنده از تو خورشید اومدم؟ من: نه تو شکم من بودی. همه قبل دنیا اومدن تو شکم مامانشون بودن. آریا: آهان باشه.  
6 آبان 1397

واژه سرایی 3

نوتلا جونم هنوزم از حرف زدنت نمک میباره برای نمونه مشغولاتو نوشتم = مشقامو خوب نوشتم جوجه جیجیغ = جوجه تیغی پنگوینگ = پنگوئن رق و برق = رعد و برق   همراه مامانی سریال شهرزاد نگاه میکنی و آهنگ های آخرش حفظ شدی اسمار = افسار    ادامه: خرس بطبی: خرس قطبی نافدون = ناودون فتل = هتل هاچین و واچین نمیتونی ورچین  باکریتی = باکتری   ...
9 آذر 1395

واژه سرايي 2

خوب در ادامه پست قبلي لغت هاي بامزه جديدت رو اضافه ميكنم داشانگاه = دانشگاه اوپته = دسر پاپ دنت كيبي = كيوي كاك = خاك كلاك = كلاغ مسقات = مسواك  نبيد = نويد دوكسه = دوچرخه جسكي = جرثقيل  نينا كنم = نگاه كنم بي تيراس = بريم تراس پوخك = پفك  آكوشه = آب ميوه اگه يه چيزي ازت بپرسم كه جوابت نه باشه ميگي" نه چيرا" ياد گرفتي ميگي خدا شكر   شعر اتل متل توتوله رو هم بلدي وبه جاي كلماتي كه بر وزن هندستون هستن ميگي هيستونه . خيلي شلوغ شدي مامان جون خيــــــــــــــــــــــــــــلي ديگه هر چي پيدا ميكني پرت ميكني و بريز بپاش ميكني دير...
25 ارديبهشت 1395

واژه سرايي

اينكه بچه ها واژه ها رو اشتباه تلفظ كنن طبيعيه و البته يكي از شيرين ترين دوران هاي بچه داري همين زمانه. بچه ها يه سري از كلمه ها رو اشتباه تلفظ ميكنن و يه سري رو كلا تغيير ميدن نوتلاي منم استثنا نيست و من براي اينكه فراموش نكنم ميخوام بنويسمشون. تابول = تابلو ته تر= تراكتور آكه = قطار داك = اردك پانتول = پاندا شي شي = شيشه خوده = شكلات (از بس شكلات ميخوره وقتي خاله ميخواد بهت شكلات بده ماماني ميگه خورده برا همين فكر ميكني اسم ديگه شكلات خورده است خخخ) امنه = انگور البته جديدا ميگه انگوري دندم = گندم لولو = لوله بني يا بنت = بستني دني = دنت پانو = پايين پته = بچه ...
4 بهمن 1394

تا دو سالگي

دو ماهي رو كه مامان وبلاگ نوتلاشو آپديت نكرد به حساب رسيدگي به كارهاي تولدش بگذاريد و اصلا و ابدا به اين فكر نكنيد كه من يك وقت تنبلي ميكنم بگذريم، جدا شدن از شير مادر هم براي من سخت بود هم براي آريا گرچه از آخرين روزي (94/6/9) كه آريا شير خورد بيشتر از دو ماه ميگذره ولي  گاهي چشمانم به ياد اون روزها نمناك ميشه ولي بالاخره اين هم جاي شكر داره كه دلبندم بزرگتر شده و يك گام بلند ديگه به طرف استقلالش برداشته خوشبختانه چون شير قبل خواب رو قبلا قطع كرده بودم براي خوابيدن مشكلي نداشت و فقط چند شب براي شير نيمه شب بيدار شد، كه گرچه سخت بود ولي به خوردن آب عادت كرد و هنوز هم شبها براي تازه كردن گلو بيدار ميشه. ايامي كه گذشت پر از خنده ها و ش...
17 آبان 1394

جشن تولد دو سالگي

جانان من تولد تو بهترين روز زندگي من بود و هر سال اين روز زيبا را به شادماني خواهم نشست.دلبركم 9 ام آبان سالروز تولد تو و تبلور من از راه رسيد و من و بابا بزم كوچكي تدارك ديديم تا شادماني بي پايانمان از حضورت را در دومين سال تولدت با رنگ خاطره نقش بزنيم. نفسم دو سالگيت مبارك. تولد امسال آريا بسيار خودماني و با تم آپ برگزار شد و اين هم عكسهاي جشن تولد.   فقط خدا ميدونه چند بار ميزو تميز كرديم ولي بازم جاي انگشتاش هست و تزئينات تولد ميز از نماي نزديك براي يادبود جشن تولد امسال تصميم گرفتم مهمانها بادكنك هاي تم آپ رو با دستهاي خودشون رنگ كنن و از قضا بس...
9 آبان 1394

شيرينه مثل قنده

اين روزهاي نوتلا پر از خاطرات شيرينه. و البته پر از استرس و مسئوليت. از آنجا كه پسرك به لحاظ توانايي حركتي با ما آدم بزرگها هيچ تفاوتي ندارد (البته اگه از تر و فرز بودن ايشان صرف نظر كنيم) ولي به لحاظ درك خطر و به عبارتي عاقل شدن هنوز در مرحله طفوليت ميباشد، كارهاي عجيبي كه فقط به ذهن خودش خطور ميكند از حضرتشان سر ميزند. مثلا همين ديروز صبح، كه خروس خوان بيدار شده بود و با ما سر بيرون رفتن، به زبان خودش چانه ميزد به طور ناگهاني غيب شد. و از آنجا كه وقتي نامش را صدا ميكني پاسخي نميدهد، گفتم "آريا بگو سي دي" و صدا آمد "سيد دييييي" و من شروع به گشتن در اتاقها كردم و از من خواهش كه بگو "سي دي" و از ايشان پاسخ ...
27 مرداد 1394