من و ماهاگونی بابا و سرماخوردگی تو و سوپ
جون دلم الآن روی پام خوابیدی، خواب که چه عرض کنم یا پستونکت از دهنت میافته بیدار میشی یا چشماتو میمالی یا بینیت میگیره خلاصه من منتظرم تو بخوابی شاید منم بتونم تا نوبت بعدی شیر خوردنت بخوابم.
بابا نوید هفته پیش سرما خورد و ما قرنتینه شدیم یعنی رفتیم خونه مامانی جون. از جمعه صبح تا امروز ظهر، دل هر دومون برای بابایی تنگ شده بود آخه چهارشنبه و پنجشنبه هم بابا رو یکی دو ساعتی بیشتر ندیدیم وقتی از پنجره خونه مامانی کوچه رو نگاه میکردیم هر آقایی که رد میشد پا میزدی و بغلتو براش باز میکردی. عسیسم دلت برای بابایی تنگ شده بود؟ قربون دل کوچولوت برم.
من ده روزی بود رنگ مو خریده بودم و فرصت نمیشد موهامو رنگ کنم بخاطر اینکه شما فسقلی شیر میخوری رنگ موی loreal خریدم که بدون آمونیاکه آخه از وقتی شما اعلام حضور کردی من موهامو رنگ نکردم و وقتی سه ماه بود توی دلم بودی رفتم موهامو کوتاه کردم که خدای نکرده هیچ کدوممون کمبود کلسیم نداشته باشیم.خلاصه خیلی دلم میخواست یه تغییری بکنم روز جمعه خاله جون موهامو رنگ کرد و طبق دستورالعمل بعد چهل دقیقه رفتم و موهامو شستم و دیدم به به چقدر خوشرنگ شده سیاه سیــــــــــــــــــــاه اصلا موهام رنگ نگرفته بود حتی یه ذره.چی بگم والا تاریخ مصرفش که نگذشته بود احتمالا تقلبی بوده.
طبق گفته دکترت از دیروز سوپو برات شروع کردم دیروز اصلا همکاری نکردی و نخوردی ولی امروز خدارو شکر خوشت اومده بود بیخیال هم نمیشدی امیدوارم بهت ضرر نکنه انگار یه کوچولو هم سرما خوردی الان هی توی خواب وول میخوری نمیدونم چته.
راستی دیروز روز مادر بود و من برای اولین سال مادر بودم
دوست دارم نوناز من