آریاآریا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

مادرانه برای آریا

تو بخور انگار من خوردم

1393/1/28 20:12
نویسنده : مامی الی
427 بازدید
اشتراک گذاری

25 سال پیش:

الناز 5 ساله در حال قدم زدن توی پارک نزدیک خونه یه بستنی قیفی توی دستش رو به مامان:

    الناز: مامان بیا از بستنی من بخور.

    مامان: تو بخور انگار من خوردم.

    گفتگوی درون من: مگه میشه من بخورم انگار مامان خورده!!!! اصلا چجوری میشه.

 

20 سال پیش:

الناز 10 ساله مشغول خوردن آخرین تکه کیک تولد رو به مامان:

    الناز: مامان بیا از این کیک بخور.

    مامان: دخترم تو بخوری مثل اینه که من خوردم.

    گفتگوی درون من: خیلی کیک خوشمزه ای بود!

 

15 سال پیش:

الناز 15 ساله در حال خوردن آخرین تکه پیتزا رو به مامان:

    الناز: مامان تکه آخرشه ها بیا بخور.

    مامان: به معده من نمیسازه تو بخوری مثل اینه که من خوردم.

    گفتگوی درون من: من که میدونم دروغ میگی تا من بخورم.

 

10 سال پیش:

من و پریناز مشغول خوردن تنقلات رو به مامان:

    ما دوتا: مامان بیا دیگه منتظر توئیم

    مامان: شماها بخورید من دلم نمیخواد شما بخورید مثل اینه که من خوردم.

    ما دوتا: بيــــــــــــــــــــــــــــــــا یعنی چی مثلا.

 

5 سال پیش:

من و مامان و یه قوری چای و کلی حرفای مادر دختری آخرین فنجان چای رو میریزی و میگی:

    مامان: الناز تو بخور

    الناز: نه خودت بخور

    مامان: من معده ام ترش کرد زیاد خوردم.

    الناز: پس نصف من نصف تو.

 

حالا:

من در حالی که آریارو توی بغلم گرفتم و به چشماش زل زدم و میبینم فقط هرچی من میخورم میخوره به طعمش هم اهمیت نمیده.

     الناز : پسرم تو بخور انگار من خوردم. تو ببین انگار من دیدم .تو بخند انگار من خندیدم. تو نفس بکش انگار من نفس کشیدم.

 

مامانی حالا میفهمم شما چی میگفتی چه حسی داشتی. مامانی عاشقتم.پیشاپیش روزت مبارک.

آریا جونم مرسی که منو مامان کردی خدا تورو به من ببخشه. پسرم عسلم دوست دارم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

زهرا - گل بهشتی من
30 فروردین 93 10:49
اشکمو در آوردی الناز. لحظه های مادرانگی نوش جونت.
مامی الی
پاسخ
ای جان بمیرم انشااله سالها روز مادرو روز زنو جشن بگیری عزیزم