آریاآریا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

مادرانه برای آریا

روزهاي مربايي 2

1394/5/17 10:00
نویسنده : مامی الی
692 بازدید
اشتراک گذاری

روزهايي كه گذشت پر از ماجراهاي به ياد ماندني بود گاهي شيرين و گاهي تلخ. ولي انقدر از زماني كه آخرين پست رو گذاشتم ميگذره كه نميدونم از كجا و چي رو بايد بگم. پس به گفتن چيزهايي كه در ذهنم پررنگ تره و مهمتر به نظرم مياد بسنده ميكنم.

اول اينكه يك گام مهم از استقلال نوتلا رو شروع كردم و ميخوام كم كم از شير بگيرمش چند روزي هست كه تعداد شيردهي رو محدود كردم و با عكس العمل هاي عجيب آريا روبرو شدم. اميدوارم اين روزها براحتي تموم بشه و از اين مرحله راحت گذر كنيم.

دوم اينكه خاله جون رفتن ايتاليا و بعد از دو هفته برگشتن و اين دوري براي همه ما و مخصوصا براي آريا سخت گذشت گرچه به كمك نرم افزارهاي روز ميتونستيم چهره مهربونشو ببينيم ولي طعم خوش آغوشش رو نميشد از دور چشيد. خاله جون با چمداني پر از هديه براي آريا برگشت ايران و نوتلا از ديدنش بسيار خوشحال شد.

بقيه ماجرا رو در كنار عكس ها توضيح خواهم داد

 

جديدا تافي كوچولو مهارت تازه اي پيدا كرده و از تخت پاركش بالا ميره دلخور و چون وسيله مذكور براي اين امر ساخته نشده ناخن پاش به توري هاي بغلش گير ميكنه و ميشكنه. يكبار اوضاع خيلي بد بود و مجبور شدم به انگشتش چسب بزنم و تمام مدت ذهن آريا مشغول همين چسب بود و تا كنده شدنش انگشت ازش برنميداشت. اين هم مدركش

آريا

 

آريا

 

آريا

 

يه مطلبي برام اومده بود با اين مضمون:

يكي از خطرناكترين كارهايي كه ميشه تو يه مهموني انجام داد بازي دالي موشه با يه بچه است شروع كردنش با خودته ولي تموم شدنش به زمان مرگت بستگي داره. حالا بيرون بردن آريا هم با خود ماست ولي برگردوندنش به چيزي تو همون مايه ها بستگي داره. عكس هاي زير مربوط به گردش مادر و پسريه كه اينجا ديگه آريا خسته شده بود ولي چون هر جايي رو بهتر از خونه ميدونه نشست توي پياده رو تا استراحت كنه.

اااا سلام مورچه چطوري خوبي؟

وقتي كار به اينجا كشيد وروجك مربوطه رو به زور از كف كوچه جمع كردم و راهي خونه شدم.

آريا و مورچه

وقتي در حد بي هوش شدن خوابت بياد ولي از خير بستني خوردن هم نتوني بگذري سکوت

بستني

رفته بوديم از انباري وسيله اي بياريم كه آريا سه چرخه بچگي هاي منو ديد و خواست سوارش بشه ما هم آورديمش تا بازي كنه. چون سه چرخه من از خودم سه سال كوچيكتر بود زوارش حسابي در رفته بود و تصميم گرفتيم يه سه چرخه براش بخريم ذوق و شوقش موقع خريدن ديدني بود ولي به محض اينكه رسيديم خونه يك روز باهاش بازي كرد و دوباره رفت سراغ سه چرخه من!!! بچه ام به ماديات علاقه نداره به كم قانعه. و اما همسايه عزيزي داريم كه من و مامان خونه همكاريم باباهاي خونه از بچگي با هم دوست هستن و بچه هاي خونه هم كه با هم همسايه ان. شما فهميدين چي گفتم؟ خلاصه يك شب تصميم گرفتيم بريم پارك نزديك خونه و آريا و امين حسابي دوچرخه سواري كردن.

امين داره مثل شهاب سنگ از پشت آريا رد ميشهآريا و سه چرخه

 

آريا و سه چرخه

من عاشق طرز نگاه آريا توي اين عكسم با محبت خالصي داره امينو نگاه ميكنه دليلش هم طرز برخورد امينه، با آريا مثل يك بچه بزرگ رفتار ميكرد و مستقيما با خودش حرف ميزد و آريا هم خيلي لذت ميبرد و سعي ميكرد جوابشو بده. متاسفانه هر دو انقدر تكون ميخوردن كه عكس واضحي ازشون ندارم.

آريا و امين

جمعه گذشته تصميم گرفتيم به همراه دايي جونم بريم سلطانيه و از ارگ سلطانيه ديدن كنيم به آريا خيلي خوش گذشت مخصوصا كه نيما هر موقع كه ايشون اراده ميفرمودن ميبردش و تاب سواري.

آريا و نيما

تنها عكس تكي كه آريا تقريبا ايستاده

آريا در سلطانيه

آريا در انتظار دردر

و اين عكس هم ساعت 12 شب بصورت سلفي گرفته شده عینک


 

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (11)

مامانی
17 مرداد 94 11:18
آریا جون سوغاتیهات مبارکه باشه چشمت هم روشن که خاله جون اومد وای عکسش که در حال بستنی خوردن خوابش برد خیلی باحاله کلی خندیدم خدا حفظش کنه همیشه به گشت وتفریح عزیزم
مامی الی
پاسخ
مرسي خاله جون شما لطف داريد انشااله شما هم هميشه شاد و سلامت باشيد
زهرا - گل بهشتی من
21 مرداد 94 13:49
اولا دعا مي كنم پروژه شيرگيري به راحت ترين شكل انجام بشه و هيچ كدومتون اذيت نشين. جانم. خيلي قشنگه وقتي تازه ياد ميگيرن از تخت بالا برن و خودشونو پرت مي كنن. خوبه فعلا ميشينه خستگي در ميكنه. بعدا زرنگتر ميشه. فقط دستور بغل ميده. ببوسش!
مامی الی
پاسخ
مرسي از دعاي قشنگت عزيزم. والا الانم از زرنگيش بغل نمياد چون ميدونه اون وقت نميتونه مسيرو تعيين كنه
تبادل لينک رايگان
22 مرداد 94 18:57
سلام عزيزم وبلاگ خيلي قشنگي داري آيا دوست داري وبلاگت را به هزاران كاربر اينترنت معرفي كني؟ همين امروز لينك خودت رو به صورت رايگان ثبت کن تا 1000 بازديدکننده رايگان فقط تا آخر سال دريافت کني و رتبه خودت رو افزايش بدي
مامان لیلی
22 مرداد 94 22:35
سلااااااااااااااااااااااااام الی جونم...خوبی؟؟؟؟گل سر نازمون چطوره؟؟؟ ای من فداش
مامی الی
پاسخ
خدا نكنه عزيز دلم. ما خوبيم شكر. هميشه سلامت باشيد ليلي جونم.
مامان لیلی
22 مرداد 94 22:36
اوووووووووووووه روزهای مربایی...به به انشااا... همیشه روزهاتون مثل مربا و عسل شیرینِ شیرین باشه
مامی الی
پاسخ
مرسي عزيزم همچنين براي شما. البته با وجود قند عسلي مثل آنيتا جون حتما همين طوره.
مامان لیلی
22 مرداد 94 22:36
اینجارو نگاه...عکس سلفیت منو کشت آریا جووووووووونم بووووووووووووووووس میدی خاله
مامی الی
پاسخ
بوس بوس خاله جون جوني.
مامان لیلی
22 مرداد 94 22:37
عععععععععععععععععع خسته شده گل پسرمون عزیزمی...خسته نباشی جیگر طلای من... آخی بچم و نگاه با مورچه ها هم احوالپرسی...آخ من قربون توووووووووووووو
مامی الی
پاسخ
خدا نكنه خاله جوني. آريا رو ول كني با همه حيوونا احوال پرسي ميكنه ديروز رفته بود سراغ يه سگ بزرگ دير رسيده بودم نميدونم چي ميشد. اين بچه ها ترس ندارن انگار.
مامان لیلی
22 مرداد 94 22:38
آخی واقعا بچه ها کیف میکنن با دوستاشون بازی میکنن یا مخاطب اصلی حرفاشون قرار میگیرن واقعا دنیای بچه ها عجیب و دوست داشتنیه خدا سلامت نگهش داره..آمین
مامی الی
پاسخ
واقعا دنياي بچه ها عجيب و بي رياست. روي گل آنيتا جون رو ببوس عزيزم.
ماری
24 مرداد 94 23:55
سلام خیلی لطف کردی بابت توضیحات دقیق و مفید راجع به زنجان.امیدوارم بتونم جبران کنم. فقط شرمندم بگم آخر کامنت چون زیاد بوده نیومده.همونجا که راجع به رستوران نوشتی. به ممنون و سپاسگذارم.
مامی الی
پاسخ
خواهش ميكنم كامنت جديدي ميذارم و توضيحم رو كامل ميكنم.
ماری
24 مرداد 94 23:56
اگر اجازه بدی کامنت رو تو یه پست بیارم که همه استفاده کنن بازم ممنون
مامی الی
پاسخ
خواهش ميكنم عزيزم خوشحال ميشم. فقط من موقع نوشتن بناها به اشتباه معبد داشكسن رو در ماهنشان نوشتم كه بي زحمت خودتون اصلاح بفرماييد. اين معبد هم ئر شهرستان سلطانيه است.
زهرا
26 مرداد 94 9:10
پس پسر ما خيلي تنبل تشريف داره. نميخواد خودشو زحمت بده يه موقع چند قدم راه نره خسته بشه.
مامی الی
پاسخ
عزيز دلم محمدرضا آقاست. فسقلك من. آريا اگه محيط جذاب و جديد باشه عمرا راه بره مياد بغل كه از زاويه ديد مناسب فضا رو تحت نظر داشته باشه.