از دیکوسالتین تا کوکو اسفناج
اولا که رفته ایم مهمانی، الآن درب و داغونیم، حالا یه نفر دیگه مهمانی داده، پذیرایی کرده، زحمت کشیده، راهشم که دور نبوده همین طبقه بالای خودمون بوده، من چرا داغونم الله اعلم !
ثانیا میخواستم از فینگیلیها عکاسی کنم. آریا گشنه بود و خسته در جیغ و داد و هیاهو خوابش نمیبرد. نتیجه این همه صغری و کبری این شد که عکس یادمان رفت. عکسهای خوبی میشد چند تا فسقلی که مادراشون همکارن و خودشون همسایه. حیـــــــــف.
اولین مهمانی رسمی فسقله پسر بود و تمام مدت چسبید به من، شاید همین خسته ام کرده.
این قطره آهن بد موجودیه. کلا دارو یا مکملی که بچه با قطره چکون نمیخوره با سرنگ بهش بدین خیلی راحت تره.
بچه هایی که شب خوب نمیخوابن ممکنه دل پیچه داشته باشن. دیروز دکتر آریا گفت قطره بینیشو مرتب بریز فقط برای تمیز کردن بینی نیست جلوی دلدردای بچه رو هم میگیره ما هم گفتیم چشم. دیشب که اینکارو انجام دادم آریا تا صبح خوابید برای شیر هم بیدار نشد. منم بعد مدتها پیوسته خوابیدم البته به جبرانش صبح زودتر بیدار شد که خیلی خوش بحالم نشه.
این قطره های بینی یه مدل اسپریی هم دارن که بچه باهاشون راحت تره.
فعلا هم چشمام درد میکنه هم سرم، تجربه دیگه ای نمیتونم در کنم
آهان
برای شوهرتون کباب تابه ای بپزید تا خوشگل خانم ، ابرو کمون ،چشم عسلی
ببخشید
عزیز بشید.
کوکو اسفناج هم وقتی رفت ماموریت برای خودتون بپزید.
آخراش شبیه هذیان بود .