کلام نخست
به نام خدا
عزیزترینم این اولین مطلب مامان برای توئه امیدوارم روزی بزرگ بشی و این نوشته هارو بخونی.تا بدونی چه روزای شیرینی با تو گذروندم و از لحظه لحظه بزرگ شدنت چه لذتی بردم.
نازنینم خدا بهترین هدیه رو روز 9 ام آبان سال 92 به مامان و بابا داد و اولین بار صدای قشنگتو شنیدم و تو شدی همه چیز ما.روزای اول سخت بود چون دلبندم شما زردی گرفتی و من تنها از بیمارستان برگشتم خونه خیلی سخت بود بابا خونه رو آماده کرده بود که شما بیای و این بیشتر دل منو آتیش زد ولی اون روزا زود گذشت و شما بعد یه هته قدمای کوچولوتو گذاشتی روی چشمای مامان و بابا و وارد خونه ات شدی. خیلی روز قشنگی بود، گلم گذشت و گذشت تا من و تو با هم بزرگ شدیم و شما هر روز جلوی چشمای من پر از معجزه شدی. اول بهمن وقتی هنوز سه ماهت هم نشده بود برای اولین بار گفتی گل من به قول نویسنده ای که اسمشون یادم نیست "عرش را پیمودم". سوم اسفند هم برای اولین بار غلت زدی. اولین سال نورو بعد کلی تلاش من برای چیدن هفت سین گرفتی خوابیدی و ما کلی خندیدیم 8ام فروردین اولین دندونت دستمو گاز گرفت آخه کوچولوی من چه خبره به این زودی .10ام فروردین برای اولین بار رفتی سفر و دومین دندونت هم تو رامسر درومد.
تا امروز که 21 فروردینه و مامان کلی حبوبات خیس کرده که برات دندونی بپزه و فردا کلی سرش شلوغه امیدوارم باهام همکاری کنی نازدونه چون بابایی هم خونه نیست و ما باید دوتایی کلی کار انجام بدیم انشااله که همه چیز خوب پیش بره.
نفسم از این به بعد به امید خدا تند تند برات مینویسم تا چیزی از قلم نیافته.
آریا دوست دارم