سه نه تا
عزيز قلب مادر سه تا نه ماه با هم بوديم نه ماه اول در دلم بودي و كنار قلبم و دو تا نه ماه بيرون دلم بودي و در قلبم.
عزيزترين مامان شما 18 ماه شدي و نيمه اول سال دوم زندگيتو پشت سر گذاشتي كه همزمان با واكسن 18 ماهگي بود. واكسني كه نوتلاي مامان رو خيلي اذيت كرد . برعكس واكسنهاي قبلي كه اذيت نميشدي اينبار واقعا سخت گذشت چهره قشنگت يادم نميره وقتي دراز كشيده بودي و با اومدن ماماني جون همونجوري لبخند ميزدي و توان بلند شدن نداشتي بدون كه قلب من آب شد و با تن تبدار كوچولوي تو سوختم. بدترين قسمت حالت تهوع شديدت بود كه كار مارو به بيمارستان كشوند و چون آب هم نميتونستي بخوري مجبور شديم يك ساعت بيمارستان بمونيم تا تست تحمل آب رو انجام بديم ،شما خيلي تشنه بودي ولي نبايد بيشتر از در يك بطري آب ميخوردي و اين براي من و بابايي واقعا سخت گذشت.خلاصه كه اين هم گذشت و شما بهتر شدي.
اين روزها محبوبترين خوراكي شما بستني چوبيه و چه نمايش ها كه با بستني خوردن شما راه نميافته البته سوپر استار اين نمايشها هم فقط خودتي.
و اما شيطنتهاي اين مدت:
- پاره كردن عكس شناسنامه بابايي جون
- پاك كردن چيزي حدود 400 تا عكس خودت از گوشي مامان. پس علت اينكه اين پست فقط يك عكس داره مشخص شد.
- گم كردن كنترل تلويزيون كه هنوزم كه هنوزه پيدا نشده.
- چند روز پيش ديدم ماركر به دست داري مياي كف دست خودت از دور برق ميزد با خودم گفتم يا خدا ببين كجا رو خط خطي كرده. رفتم ديدم تشك تعويضت رو مورد لطف قرار دادي خيالم راحت شد كه با شستنش مشكل برطرف ميشه ولي همينكه خواستم لباستو از كشوي كمدت بردارم ديدم كمدت رو هم مورد عنايت قرار دادي و همه استيكراش مارك شده.
- بدون شرح: