هشت ماهگی و کیک دندونی مامان پز
پسرم خانواده سه نفره ما نهمین روز از هر ماهو به یاد خاطره شیرین تولد شما جشن میگیره این ماه من تصمیم گرفتم خودم کیک بپزم و این کیکو به شکل دندون تزئین کنم که هم کیک دندونی باشه هم ماهگرد. کیکو از روز قبل پختم ولی وقتی میخواستم برشگردونم شکست و دیگه نمیشد به شکل دندون بریدش. منم از رو نرفتم و تصمیم گرفتم روی کیک یه دندون با خامه بکشم. با توجه به شیطنتای شما و بغلی بودنتون میخواستم خامه رو از قنادی بخرم که بخاطر مصادف شدن با ماه رمضان قنادی های خوب شهر کار تر نداشتن و من خودم شروع کردم به فرم دادن خامه! شما هم که کامل باهام همکاری میکردی و از نق زدن و شیطنت کردن چیزی کم نمیذاشتی خلاصه که این خامه بیچاره فرم گرفت و کیک فلک زده هم به مربعهای هم اندازه تقسیم شد تا تکه های موز و گردو لابه لاش قرار بگیره و بعد تزئین بشه همه کارها انجام شد و یه دندون آبی رنگ هم روی کیک کشیده شد تا شمع بیاد روشو بعد شما و کیک دندونی تشریف ببرید آتلیه مامان برای گرفتن ژستای خوشگل. من داشتم باقی خامه رو میریختم توی زیپ کیپ که فریاد بابا نوید بلند شد بعلـــــــــــــــــــــــه جناب عالی طی یک حرکت کیک رو از روی ظرف انداخته بودی پایین و داشتی با تعجب به انگشتای خامه ایت نگاه میکردی. من انقدر از دیدن قیافه ات خنده ام گرفت که از بین رفتن اون همه تلاش از یادم رفت انقدر خندیده بودم که گونه هام درد میکرد. شما هم از دیدن خنده های من بیشتر تعجب میکردی و صورت بانمکت خوردنی تر میشد درسته که اون روز کیک ما خراب شد ولی به من خیلی خوش گذشت.مدتها بود اون همه نخندیده بودم و ما با باقی مونده کیک یه جشن به یاد موندنی گرفتیم.
دوست دارم دردونه خوشگلم.